به نام خدا . یه ماگ بزرگ دمنوش گل گاو زبون و بادرنجبویه دم کردم ، دیدن رنگ صورتی ای که از صافی ماگ دمنوش به بیرون میزنه میشه لبخند روی لبم مابین کلی عددی که جلومه و فاندامنتالی که باید بشدت درست دربارش پیش برم . ازونطرف تو زنگ میزنی و شنیدن صدات اون لبخند صورتی رو پررنگ تر میکنه و یه خداروشکر زیر لبم میاره . همه نگرانن. نگران اوضاع پیش رو. کیه بگه من نیستم؟ ولی یوقتایی یکی پیدا میشه که میگی باخودت: ببین آره همه چیز شلوغ و درهم و نامعلومه ولی چنین نیز منبع
درباره این سایت